نزدیک
عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود. باید کوتاهش می کردم. مانده بودم
معطل تو آن برهوت که جز خودمان کسی نیست، سلمانی از کجا پیدا کنم. تا این
که خبردار شدم که یکی از پیرمردهای گردان یک ماشین سلمانی دارد و صلواتی
موها را اصلاح می کند.
رفتم سراغش. دیدم کسی زیر دستش نیست. طمع کردم و
جلدی با چرب زبانی، قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش. اما کاش نمی
نشستم. چشمتان روز بد نبیند. با هر حرکت ماشین بی اختیار از زور درد از جا
می پریدم. ماشین نگو تراکتور بگو! به جای بریدن مو ها، غِلفتی از ریشه و
پیاز می کندشان!
از بار چهارم، هر بار که از جا می پریدم، با چشمان پر
از اشک سلام می کردم. پیرمرد دو سه بار جواب سلامم را داد. اما بار آخر
کفری شد و گفت:«تو چت شده سلام می کنی.یک بار سلام می کنند.»
گفتم
:«راستش به پدرم سلام می کنم.»پیرمرد دست از کار کشید و با حیرت گفت:«چی؟
به پدرت سلام میکنی؟ کو پدرت؟»اشک چشمانم را گرفتم و گفتم:«هر بار که شما
با ماشینتان موهایم را می کنید، پدرم جلوی چشمم میاد و من به احترام بزرگتر
بودنش سلام می کنم!»
پیرمرد اول چیزی نگفت. اما بعد پس گردنی جانانه ای خرجم کرد و گفت:«بشکنه این دست که نمک ندارد…»
مجبوری نشستم و سیصد، چهارصد بار دیگر به آقاجانم سلام کردم تا کارم تمام شد.
گرافیک چیست؟
گرافیک از واژهٔ یونانی graphi است و به معنای آنچه است که مربوط میشود به طرح زدن و طراحی. تعریف دیگر از گرافیک هر کار و یا شیوهٔ مربوط به کشیدن تصویر از روی یک چیز و یا از انگاره آن است. بنابراین همهٔ پدیدههایی را در بر میگیرد که ایجاد شدهاند: به شکل یک نشانه، علامت، نقشه، طراحی، کشیدن از روی یک چیز و به ویژه طراحی خطی یک پدیده.
درباره این سایت